یک سال گذشته ایالات متحده شاهد تحولات اجتماعی مختلفی بوده است. گفته می شود که این چالش ها به دلیل وجود طولانی مدت شکاف های عمیق اجتماعی در جامعه آمریکا رخ داده است. در یک سال اخیر میراث شرم آور نژادپرستی بحرانی شده و افزایش شکاف اقتصادی از اواخر دهه ۱۹۷۰ (و به ویژه از زمان روی کار آمدن بیل کلینتون در سال ۱۹۹۳) به مسئله ای کتمان ناپذیر تبدیل شده است. من فکر می کنم اکنون با ظهور یک تعهد ملی برای اصلاحات و روی کار آمدن دولت جدید، به هر دو مشکل اقتصادی و نژادپرستی به طور موثرتری رسیدگی خواهد شد.
به عقیده من ساختار سیاسی مستقر در ایالات متحده می تواند از عهده این چالش ها برآید و مشکلات اجتماعی را حل کند. البته سیستم فدرالیسم ممکن است اقدامات یکپارچه و منسجم را مشکل ساز کند، اما در داخل، این یک دموکراسی بسیار متفاوت است و (به ویژه در زمان بحران) بسیار سازنده می باشد، و همچنین رنج حاصل از همه گیری کرونا و مصیبت های انکار ناپذیر وارده از وحشیگری های پلیس، اقدامات گسترده از جمله پیشرفت های ساختاری در حکومت را ضروری می سازد.
به نظر می رسد اقتصاددانان در مورد اثربخشی طرح جدید و بسیار بزرگ بهبود وضع کرونا (طرح ۱.۹ تریلیون دلاری نجات از کرونا) که به تصویب رسیده است خوشبین هستند. وعده دولت مبنی بر حمایت از نیروی کار بیش از دو رئیس جمهور دموکرات پیشین و حمایت از حداقل دستمزد بالاتر و مراقبت های بهداشتی گسترده باید نتیجه بخش باشد. اکنون ایالات متحده در جهت بهبود همه گیری کرونا بیش از اتحادیه اروپا عمل می کند.
برخی از محققان مانند ریچارد هاس معتقدند که دوران پسا آمریکا آغاز شده است. اما من فکر نمی کنم ایالات متحده در حال فروپاشی باشد. امید است تحت دولت بایدن ایالات متحده به تلاش برای مهار خودکامگی چین، پایان دادن به جنگ های وحشتناک و پیشبرد اقدامات برای مهار تغییرات آب و هوایی بپیوندد. چین و روسیه مستبدان بی مسئولیتی هستند که (بدیهی است) باید تغییر کنند. احتمالاً تغییر در روسیه بیشتر امکان پذیر باشد، زیرا این کشور دارای جمعیتی به طور فزاینده فعال و اصلاح گرا است. از سوی دیگر چین روز به روز خودکامه تر می شود. اینها مشکلات عظیمی هستند که برای رفعشان باید به اقدامات یکپارچه تری از جانب دموکراتیک ها اعم از افراد قدیمی و افراد تازه وارد متوسل شد.
دولتهایی نظیر ایران جزء موارد خاص هستند. دولت آمریكا هنگامی كه به طور مخفیانه سرنگونی اولین و تنها دموكراسی ایران را در سال ۱۹۵۳ مهندسی كرد، اقدام فاجعه باری انجام داد. متأسفانه بسیاری از آمریکایی ها از این پیشینه رقت بار بی اطلاع هستند. نیروهای دموکراتیک برای ترغیب به بازگشت به آن نوع دموکراسی در ایران چه اقداماتی می توانند انجام دهند؟ آیا مردم ایران دوباره تجربه دهه ۱۹۵۰ خود را با دموکراسی خواهند دید؟ چرا اجازه دادند دوایت آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا و مونولیت یا تک صخره نفتی انگلیس، دموکراسی را در ایران نابود کنند؟
از لحاظ توجه بیشتر به دیپلماسی، بایدن چندجانبه گرایی را ترجیح می دهد، اما واضح است که او همچنین می خواهد با حمله به نیروهای سوریه، سیگنال قدرت را که بیشتر روسای جمهور جدید درگیر آن هستند، ارسال کند. به نظر می رسد او حمایت اوباما از جنگ عربستان در یمن و حمایت مشتاقانه ترامپ از شاهزاده بن سلمان را متوقف کرده است.