مقدمه
در سه دهه گذشته، میانگین سالانه نرخ رشد تولید ناخالص داخلی (GDP) چین سرعت تاریخی حدود ده درصد را حفظ کرده است و آن را به یکی از سریعترین اقتصادهای در حال رشد در جهان تبدیل کرده است. چین نه تنها به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان ظاهر شده است، بلکه به یک بازیگر فعال اقتصادی در سراسر جهان تبدیل شده است: بزرگترین صادر کننده کالا، بزرگترین تولید کننده، دارنده اصلی ذخایر ارزی، بزرگترین کشور طلبکار، دومین وارد کننده بزرگ. سرمایه گذاری مستقیم خارجی، رشد سریع چین به عنوان یک نیروگاه اقتصادی با حضور جهانی اساساً جهت گیری سیاست خارجی آن را تغییر داده است. این خیزش ناگهانی اقتصادی چین، او را به سمت رهبری جهانی پیش میبرد.
کشورهای عرب از جمله جامعه مورد هدف چین میباشد. در سال 2013 کشورهای عرب هفتمین شریک تجاری چین بودند. دیپلماسی اقتصادی چین در قبال جهان عرب اساساً به دلیل گسترش مبادلات تجاری به طور فزایندهای فعال است. چین از بانک جهانی پیشی گرفت و به بزرگترین وام دهنده به کشورهای در حال توسعه، از جمله کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا تبدیل شد.
بر خلاف قدرتهای متجاوز غربی و دخالتهای عمیق روسیه در درگیریهای لیبی، یمن و سوریه، چین به این جنگها دخالت نکرد و به سیاستهای آنان احترام گذاشت. در سال 2011، اعضای شورای ملی انتقالی لیبی آشکارا نامیدی خود را از به رسمیت شناختن دیر هنگام دیپلماتیک پکن، ابراز کردند و تهدید کرد که بنابراین لیبی جدید، پروژههای سرمایه گذاری چین در این کشور را تضمین نمیکند. با این حال، پکن با احتیاط پاسخ داد و از بیشتر بدتر شدن روابط دو جانبه با مقامات جدید اجتناب کرد. با توجه به مصر، زمانی که مُرسی در جولای 2013 سرنگون شد، پکن بی سر و صدا با ارتش تماس برقرار کرد و تاکید کرد که به «انتخاب مردم مصر» احترام میگذارد. در سال 2012 چین نمایندگانی از رژیم اسد و طرف مقابلش را برای بازدید از پکن دعوت کردند ولی میانجیگری چین در کاهش تنشها مثمر ثمر نشد. در طرف مقابل روسیه قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل در مورد سوریه را سه بار وتو کرد. چین از دخالت بیشتر سیاسی خودداری کرد و ترجیح داد درگیر مسائل اقتصادی بماند.
از زمان آغاز شورشهای اعراب، دیپلماسی اقتصادی چین به دنبال حفظ انرژی، سرمایه گذاری و منافع تجاری خود در کشورهای عربی بوده است. هدف دیپلماسی اقتصادی چین حفظ منافع اقتصادی خود از طریق این کشور است.
دولتهای مستقل برای تسهیل امور اقتصادی از جمله تجارت و همکاریهای مالی، از اهرم سیاسی استفاده میکنند. در کشورهای عرب زبان، پکن معمولاً برای رسیدن به اهداف اقتصادی از ابزارهای سیاسی بهره می گیرد. با این حال، پکن از ابزارهای اقتصادی خود برای وادار کردن کشورهای عربی استفاده موثری نکرده است تا بتواند دستاوردهای سیاسی را از بین ببرد، دلیل اینکه چین در اجرای برخی سیاستهای خود پافشاری نمیکند، عمدتاً به دلیل وابستگی شدید چین به بازار نوپا، سرمایه گذاری و منابع انرژی کشورهای عربی است. اگرچه در آفریقا، آمریکای لاتین، آسیای مرکزی و جهان عرب، تمرکز پکن بیشتر روی مسائل اقتصادی است، اهداف امنیتی از اولویت پایینتری برخوردار است. متفاوت از تعقیب منافع ژئوپلیتیکی ایالات متحده در جهان عرب، جهت گیری سیاسی چین در قبال کشورهای عربی بیشتر عملی، تاکتیکی و گذرا است: توسط یک دیدگاه ژئواکونومیک عملگرایانه هدایت میشود. پکن متقاعد شده که «حکمرانی خوب بهتر از دموکراسی بد است»
منافع و انگیزه ژئواکونومیک چین در قبال کشورهای عربی
دیپلماسی اقتصادی چین در قبال کشورهای عربی در فرهنگ استراتژیک تجارت اول این کشور گنجانده شده است، یعنی توسعه اقتصادی را در اولویت وظایف دولت قرار میدهد. فرهنگهای استراتژیک دولتهای مستقل مختلف است و به طور کلی میتواند متفاوت باشد.
در گروه اول، سیاستگذاران قدرت نظامی را هسته اصلی قدرت ملی میدانند و وظیفه اصلی دولت حفظ امنیت است. این کشورها توسط ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه و روسیه نمایندگی میشوند، همانطور که در سیاستهای آنها در قبال منطقه منا معاصر نشان داده شده است. به عبارت دیگر، کشورهای ژئوپلیتیک محور بیشتر درگیر چالشهای امنیتی منطقهای هستند، بدون اینکه از منافع اقتصادی خود غافل شوند. بنابراین، بر اساس «ذهنیت، اول امنیت»، این کشورها تمایل دارند اهمیت ایجاد حضور نظامی در خارج از کشور و گسترش حوزه نفوذ سیاسی خود را برای خنثی کردن تهدیدهای بالقوه برای برتری خود برجسته کنند.
در گروه دوم، دولتها قدرت اقتصادی را هسته اصلی قدرت ملی میدانند و معتقدند که اولویت اصلی دولت ارتقای توسعه اقتصادی ملی است. این گروه توسط چین، هند، برزیل و کره جنوبی نمایندگی میشود که سیاستهای آنها در قبال منطقه منا از چنین اهدافی پشتیبانی میکند. این دولتها تحت تأثیر «ذهنیت، اول اقتصاد»، چندان نگران عدم تعادل قدرت نظامی منطقهای، ارتقای دموکراسی، حل منازعات منطقهای، استقرار نظامی در خارج از کشور یا گسترش نفوذ سیاسی نیستند. در عوض، دستور کار اصلی آنها تأمین نیازهای داخلی و تقویت همکاریهای اقتصادی و تجاری در خارج از کشور برای بهبود رفاه اقتصادی شهروندان است که به عنوان وظیفه اساسی دولت برای کسب مشروعیت داخلی تلقی میشود. دیپلماسی اقتصادی چین در قبال کشورهای عربی بیشتر بر اساس منافع تجاری است تا منافع امنیتی. با استفاده از بانک توسعه چین و بانک صادرات-واردات، پکن به تأمینکننده اصلی وامهای توسعه با بهره کم به کشورهای منطقه خاورمیانه تبدیل شده است.
اولین عامل حاکم بر دیپلماسی اقتصادی چین به شرایط ملی آن مربوط میشود. همانطور که جاشوا آیزنمن اشاره میکند، «برخلاف دوران مائوئیست، زمانی که سیاستهای تجاری چین در خدمت اهداف سیاسی رهبران آن بود، اکنون هدف آنها دسترسی به بازارها به عنوان بخشی از استراتژی توسعه داخلی بزرگتر چین است.» دیپلماسی اقتصادی چین از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه، از جمله کشورهای عربی غنی از انرژی تغییر کرده است. در مقایسه با اقتصادهای توسعه یافته که از کندی سیستماتیک اقتصادی و کاهش بازارها رنج میبرند، کشورهای عربی غنی از منابع در خلیج فارس و شمال آفریقا بازارهای نوظهور امیدوارکنندهای را نشان میدهند که مقاصد ایده آلی برای سرمایه مازاد و کالاهای تولیدی چین هستند. همانطور که توسط خبرگزاری رسمی شین هوا اشاره شده است، جهان عرب برای استراتژی «تنوع بازار» و «جهانی شدن» چین از اهمیت زیادی برخوردار است.
دومین عامل محرک دیپلماسی اقتصادی چین در قبال کشورهای عربی، تحکیم روابط چین و اعراب است. ون جیابائو نخست وزیر سابق چین تاکید کرد: «چین و کشورهای عربی شباهتهای زیادی دارند، زیرا هر دو کشورهای در حال توسعه با تاریخهای طولانی، تمدنهای درخشان و فرهنگهای باشکوه هستند. هر دو در دوران مدرن توسط قدرتهای غربی تحقیر و مستعمره شدند. و هر دو به دنبال احیای ملی در دوره جدید هستند.»
سومین عامل برداشت رهبران ارشد از رقابتی است که در دوره جدید بین قدرتهای بزرگ وجود دارد.سه عامل فوق میتواند سیاست چین در قبال کشورهای عربی را توضیح دهد و روشن سازد که ملاحظات ژئواکونومیک بر سیاست خارجی این کشور در منطقه حاکم است.
رویکردهای دیپلماسی اقتصادی چین در قبال جهان عرب
اول، چین در تلاش برای سازوکارهای جدید برای تسهیل توسعه اقتصادی چین و عربی در دیپلماسی اقتصادی خود است. در سال 2004، هو جین تائو، رئیس جمهور سابق، یک بازدید تاریخی از مقر اتحادیه عرب در قاهره داشت و دو طرف تأسیس مجمع همکاری چین و کشورهای عربی (CASCF) را اعلام کردند.
در چارچوب مکانیزم بزرگ CASCF، چین و کشورهای عربی فروم های فرعی دیگری مانند مجمع گفتگوهای تمدن چین و عرب، کنفرانس دوستی چین و عرب، سمینار همکاری مطبوعاتی چین و عرب و چین و عرب ایجاد کردهاند. جشنواره فرهنگی که به عنوان عرصههای چند جانبه برای ارتقای دیپلماسی اقتصادی چین عمل میکند.
مجمع همکاری چین و کشورهای عربی (CASCF) به عنوان هسته دیپلماسی اقتصادی چین در منطقه عمل میکند. مقامات چینی همچنین به منظور پیگیری موفقیت آمیز این دیپلماسی، هماهنگی بین سازمانی و تقسیم قدرت دولت مرکزی و محلی را آغاز کردهاند.
هماهنگی بین سازمانی و تقسیم قدرت
دیپلماسی اقتصادی چین در قبال کشورهای عربی ناشی از تقاضای داخلی برای نفت و بازارهای خارج از کشور است و از طریق سازمانهای مختلف هم در شورای دولتی و هم بین دولت و حزب کمونیست چین هماهنگ میشود. دیپلماسی اقتصادی چین از طریق هماهنگی نزدیک وزارتخانهها و ادارات مختلف اجرا میشود، مانند: کمسیون توسعه و اصلاحات ملی (NDRC).
- وزارت خارجه چین مسئولیت اصلی اجرای دیپلماسی اقتصادی چین را بر عهده دارد.
- وزارت بازرگانی نیز نقش مهمی را در دیپلماسی اقتصادی در برابر جهان عمل میکند.
- وزارت علم و صنعت چین به دیپلماسی اقتصادی او در جهان عرب با دپارتمان آسیا و آفریقا به عنوان سازمان مجری کمک کرده است.
جدای از سه نهاد فوق الذکر شورای دولتی، بخش بین الملل کمیته مرکزی (CPC) حزب کمونیست چین، یک بازیگر کلیدی در دیپلماسی اقتصادی چین در منا میباشد. دیپلماسی اقتصادی چین در برابر کشورهای عرب استراتژی کاملاً متمرکزی ندارد و برای بازیگران داخلی تنها همکاری با یکدیگر نیست ولی آنها همچنین گاهی اوقات برای منافع محلی خود در جهان عرب رقابت میکنند. دیپلماسی اقتصادی چین قدرت را با دولت مرکزی و محلی تقسیم کرده است از آنجایی که سازمانهای مختلف منابع منطقهای متفاوتی دارند، اجرای یک دیپلماسی متمرکز در قبال جهان عرب بسیار دشوار است.
نتیجه گیری
دیپلماسی اقتصادی چین در برابر جهان عرب به موفقیت اولیه دست یافته است، من باب مثال، میزان مبادله تجاری چین و جهان عرب در سال 2010 به مبلغ 1.7 میلیارد دلار رسیده است. با این حال، دیپلماسی اقتصادی چین، نوشدارویی نیست. همانطور که خود با چالشهای مختلف مواجه بود. روابط استراتژیک چین و جهان عرب آنطور که انتظار میرفت به اوج خود نرسیده است. اولاً دیپلماسی اقتصادی چین نمیتواند به طور مؤثر با منافع و جهت گیری های سیاسی متنوع و فزاینده کشورهای عربی کنار بیاید. ثانیاً، کشورهای عربی هنوز به اولویت سیاست خارجی چین تبدیل نشدهاند. استراتژی دیپلماتیک چین با چهار حلقه مشخص میشود: «1-روابط با قدرتهای بزرگ، کلید اصلی است.2-روابط با کشورهای اطراف اصلی دیگر است. 3- روابط با کشورهای در حال توسعه، اساسی است. 4- روابط با سازمانهای عرصههای چند جانبه، اساسی دیگر است.» ثالثاً، به دلیل ناآرامیهای جهان عرب، دیپلماسی اقتصادی چین تمایل به اجتناب از درهم تنیدگی و هرج و مرج در سیاست داشته و در نتیجه مانع اجرای دیپلماسی اقتصادی این کشور شده است.
با این حال، با درهم تنیدگی فزاینده عوامل ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک به دنبال شورشهای اعراب، دیپلماسی اقتصادی چین در جستجوی منافع اقتصادی صرف در کنار کنار گذاشتن درگیری سیاسی ممکن است غیرعملی باشد.
1. Wayne M. Morrison, ‘China’s economic rise: history, trends, challenges, and implications for the United States’, Congressional Research Service, (3 March 2013), Summary.
2. Breslin, ‘China and the Arab awakening’, p. 2.
3. Joshua Eisenman, ‘China–Africa trade patterns: causes and consequences’, Journal of Contemporary China 21(77), (2012), p. 793.
4. 温家宝[Wen Jiabao], ‘温家宝在阿盟总部演讲:尊重文明多样性’ [‘Premier Wen’s speech at the Cairo headquarters of Arab League: respecting the diversity of civilizations’], 人民日报[People’s Daily], (8 November 2009), p. A3.
5. Rana and Chatterjee, Economic Diplomacy, ch. 11.
6. Xuewen Qian, ‘Sino–Arab economic and trade cooperation: situations, tasks, issues and strategies’, Middle Eastern and Islamic Studies (in Asia) 5(4), (2011), p. 72.
7. 习近平[Xi Jinping], ‘习近平出席中阿合作论坛第六届部长级会议开幕式并发表重要讲话: 强调弘扬丝路精神,深化中阿合作’ [‘Carry forward the spirit of the Silk Road and deepen China–Arab States cooperation’],人民日报[People’s Daily], (6 June 2014), p. A1.
8. Degang Sun & Yahia H. Zoubir (2015) China's Economic Diplomacy towards the Arab Countries: challenges ahead?, Journal of Contemporary China, 24:95, 903-921
9. Forward, ‘China: foreign relations and maritime conflict’, International China Studies 2(3), (2011), p. 551.