جنگ‌ قدرت‌های بزرگ در دریای جنوب چین

مقدمه

دریای جنوب چین اگر نگوییم قرن‌ها، بی‌شک ده‌ها سال است که مرکز تنش‌های نظامی و سرزمینی شده است. در این منطقه، شماری از قدرت‌های بزرگ و همچنین شماری قابل‌توجهی از کنشگران کوچک که هرکدام دارای منافع، ادعاهای حقوقی و آرمان‌های سیاسی خویش هستند را در خود جای داده است. طی شش دهه گذشته، ایالات‌متحده قدرت نظامی غالب در منطقه پاسیفیک غربی بوده که چتر امنیتی خود را در حمایت از کشورهای همچون ژاپن، فیلیپین و تایوان گسترانده است. حضور نظامی ایالات‌متحده آمریکا در این منطقه سبب شده تا اختلافات ارضی از جمله جاه‌طلبی‌های ژاپن و دیگر کنشگران منطقه‌ای به قوت خویش همچون آتش زیر خاکستر باقی بماند و از سوی دیگر واشنگتن سعی کرده تا با رفتار چین برای سلطه بر دریای جنوبی خویش مقابله کند.

طی دهه گذشته چین قدرت نظامی و به‌طور ویژه توانمندی‌های نیروی دریایی خویش را برای تقویت نفوذ منطقه‌ای و حتی تشکیل یک هژمونی منطقه‌ای، افزایش داده است. از سوی دیگر ایالات‌متحده نیز به‌طور هم‌زمان، بودجه نظامی خویش را به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای کاهش داده که سبب شده تا حضور نظامی قدرتمند این کشور در منطقه، با تردید مواجه شود. در این میان با افزایش تلاش‌های چین برای سلطه بر منطقه، کشورهایی همچون ویتنام خواستار تقویت حضور این کشور در منطقه شده‌اند. روابط خصومت‌آمیز میان کشورها در این منطقه در قالب رفتارهایی همچون تخریب سکوهای حفاری موقت و یا ساخت باندهای پروازی نمود یافته که نشان از تمایل جدی کشورها برای حفظ جایگاه خویش در منطقه، دارد. از این‌رو، دریای جنوب چین هم‌اکنون به‌عنوان یک منطقه در لبه منازع قرار گرفته که هرگونه ناآرامی و تنش می‌تواند پیامدهای جهانی به همراه بیاورد.

چین

جمهوری خلق چین بی‌شک، کنشگری بزرگ در هرگونه جنگ احتمالی خواهد بود. در سال‌های اخیر، چین فعالیت خود را در این منطقه که به‌نوعی حیاط‌خلوت این کشور محسوب می‌شود افزایش داده است. در تحلیل انگیزه‌های چین برای ارتقای فعالیت و حضور خود در این منطقه می‌توان گفت اگرچه چین خود را در مقابل جهان خارج، قدرتی یکدست و متحد نشان می‌دهد اما چین در داخل دارای اختلافات و دودستگی است و میان مقامات محلی و منطقه‌ای این کشور، اختلافات پرشماری وجود دارد. در این راستا باید گفت تنش‌های موجود در دریای جنوب چین نیز توسط کنشگران داخلی مدیریت می‌شود تا بتوانند به‌نوعی قدرت و کنشگری خود را در نظر افکار عمومی که بیش‌ازپیش به سمت ملی‌گرایی سوق یافته، افزایش دهند. فقدان شفافیت در مواضع حقوقی چین در این دریا، سبب شده تا مقامات محلی بتوانند اهداف خود را در این دریا دنبال کنند. چین به‌طور جدی نیازمند ایجاد توازن میان احساسات ملی‌گرایانه در حال رشد و تلاش برای تقویت قدرت نرم خویش در منطقه دارد. به‌عبارت‌دیگر برای چین حفظ اقتدار نظامی خود را در این دریا از داخل این کشور آغاز می‌شود و تا زمانی که این کشور نتواند در داخل به اجماع دست یابد، همواره دیگر قدرت‌ها از دودستگی در این کشور استفاده خواهند کرد.

ژاپن

توکیو به‌عنوان متحد اصلی آمریکا در این منطقه، سیاست مقابله با گسترش توان نظامی چین در این دریا را دنبال کرده است. چه اینکه جن ناکاتانی وزیر دفاع ژاپن پس از بروز تنش میان آمریکا و چین بر سر لشکرکشی آن کشور به دریای جنوب چین، به‌طور رسمی از واشنگتن حمایت کرد. استقرار ایستگاه راداری در دریای شرقی چین بخشی از راهبرد توکیو برای جلوگیری از افزایش نفوذ چین در منطقه است.

ایالات‌متحده آمریکا

آمریکایی‌ها تلاش می‌کنند با بزرگنمایی خطر چین برای همسایگانش زمینه برای قراردادهای سنگین تسلیحاتی را برای خودشان فراهم کند. البته چینی‌ها با گسترش روابط با همسایگانش تلاش کرده این تنش‌ها را کم کند ولی بااین‌وجود اختلاف اساسی با همسایگان بر سر تسلط بر دریای چین جنوبی همچنان وجود دارد. آمریکایی‌ها البته از ایجاد تنش در دریایی چین جنوبی یک هدف مهم راهبردی دیگر را نیز دنبال می‌کنند. چینی‌ها به‌تازگی در حوزه نیرویی دریایی خود پیشرفت‌های خوبی را به دست آورده‌اند و این مسئله آمریکایی‌ها را نگران کرده است. آمریکایی‌ها تلاش می‌کنند با ایجاد تنش در دریای چین جنوب توسعه نظامی‌گری چین در دریا را نیز دچار وقفه کنند. آنچه بیش از همه خطر بروز جنگ و ناآرامی را در این منطقه تشدید می‌کند، راهبرد دفاعی جدیدی است که میان ژاپن و آمریکا منعقدشده است. خطر از آنجا است که این راهبرد، حق دفاع جمعی را ممکن ساخته و سبب افزایش بسترهای اختلاف و منازعه در این دریا می‌شود. در این میان کشوری همچون سنگاپور، نقش تسهیل‌کننده حضور نظامی آمریکا در این منطقه را ایفا می­کند.

ازسویی دیگر، حضور نظامی ایالات‌متحده که به بهانه حمایت از حق کشتیرانی آزاد در منطقه توجیه یافته، عامل دیگری برای ایجاد هرگونه تنش و ناامنی در منطقه است. آمریکا در منطقه به دنبال تغییر موازنه قدرت به نفع خویش بوده و در این راستا به تقویت نیرویی دریایی خویش در منطقه می‌پردازد که این امر می‌تواند پیامدهای ناگواری را به همراه بیاورد.

روسیه

روسیه اگرچه یک کنشگر اصلی در این زمینه نیست اما بی‌شک بر محیط تنش و منازعه تأثیرگذار است. مسکو اگرچه دارای حق مالکیتی در این دریا نیست اما منافع راهبردی این کشور بر محاسبات سیاسی کنشگران منطقه‌ای تأثیر بسزایی دارد. روسیه ضمن اینکه به دنبال کنترل قدرت چین است، تلاش کرده تا روابط دوجانبه خود را با کشورهای شرق آسیا تقویت کند. روسیه با سیاست محتاطانه خود، از ورود آشکار به موضوع‌های امنیتی منطقه خودداری می‌کند تا شراکت خود با چین را به خطر نیاندازد. روسیه بیشتر خود را به‌عنوان یک مصالحه گر معرفی کرده و طرفدار حل‌وفصل اختلافات بر اساس حقوق بین­الملل است. روس‌ها با بین‌المللی کردن بحران شرق آسیا مخالف‌اند و در این زمینه از سیاست چین برای دورنگه داشتن قدرت‌های خارجی از دخالت در منطقه حمایت می‌کنند.

در واقع، روسیه در شرق آسیا دارای منافع اقتصادی قابل‌توجهی است. این کشور هم‌اکنون قراردادهای نظامی بزرگی با چندین مورد از کشورهای منطقه به‌ویژه ویتنام انعقاد کرده‌اند. اگرچه برخی معتقدند این قراردادها برای افزایش فشار روسیه به چین انجام‌شده، اما به نظر نمی‌رسد روس‌ها، حاضر به برهم زدن مشارکت نرم خویش با چشم‌بادامی‌ها باشد و از این‌رو حاضر به پیگیری رفتارهایی نیست که صورت‌بندی قدرت در شرق آسیا را تخریب کند. روسیه، همچنان سیاست آسیایی خود را با محوریت چین ادامه خواهد داد. چه اینکه چین نیز حضور روسیه در منطقه را عاملی جهت ایجاد توازن قدرت در مقابل آمریکا ارزیابی می­کند.

روندهای مناقشات در دریای چین جنوبی

دریای چین جنوبی یکی از مناقشه برانگیزترین مناطق جهان است. اهمیت بالای این منطقه به دلیل حضور و نقش قدرت های بزرگ منطقه‌ای و جهانی در روندهای امنیتی این منطقه می‌باشد.  از یک سو ابراز عدم رضایت شدید چین از حضور نظامی ایالات متحده آمریکا و از سوی دیگر اعتراض شدید ایالات متحده و متحدینش به اقدامات سلطه‌طلبانه چین(از جمله ساخت جزایر مصنوعی) در سال‌های اخیر موجب اوج‌گیری مناقشه در این منطقه شده است.

جمهوری خلق چین تقریباً بر کل دریا و کشورهای ویتنام، فیلیپین، مالزی، برونئی و تایوان هریک بر بخش‌هایی از آن ادعای مالکیت دارند. همچنین این کشورها بر سر جزایر غنی از نفت و گاز اسپراتلی و پارسل اختلاف دارند. ایالات متحده این دریا را از آب‌های بین‌المللی می‌داند و بر حق قانونی کشتی‌ها و زیردریایی‌هایش در رفت‌وآمد در این دریا تأکید می‌ورزد.

دریای چین از نظر صید آبزیان نیز از اهمیت بالایی برخوردار است به طوری که بیش از 22 درصد از سبد غذایی دریایی آسیا را تامین می‌کند.

حضور نظامی آمریکا در این منطقه و ترس‌ دولت‌های ساحلی از سلطه‌طلبی چین به نوعی موجب شکل‌گیری مسابقه تسلیحاتی بین چین و دیگرهای دولت‌های ساحلی در این منطقه شده است.

البته دلیل اصلی به وجود آمدن مناقشات دریای چین را باید در مسائل پیش‌آمده پس از پایان جنگ‌جهانی دوم جست‌وجو کرد؛ جایی که ژاپن از متصرفات خود در دریای چین محروم شد و چین، خلاء قدرت به‌ وجود ‌آمده را  فرصتی مناسب برای تصرف کل درای چین جنوبی قلمداد کرد. و چون این ادعای چین با پاسخ قاطع قدرت‌های بزرگ در آن زمان مواجه نشد رفته رفته به یک باور در میان سیاست‌مدران و مردم چین تبدیل گشت.

پس از ادعاها و تحرکات چین، ناوگان هفتم ایالات متحده در راستای دفاع از متحدین خود(ژاپن، کره‎جنوبی و فیلیپین)  از سال 1947در آبهای اقیانوس اطلس در نزدیکی ژاپن و گوام قرار گرفت.

آن چیزی که با عنوان مناقشه دریای چین جنوبی شناخته می‌شود، درواقع یک سلسله تعارضات و اختلافات جدی بر سر تعیین مرز و حدود قلمرو دریایی و مالکیت تعدادی جزیره در این دریای واقع شده در جنوب چین میان این کشور و کشورهای هم‌جوار آن شامل تایوان، فیلیپین، ویتنام، مالزی و برونئی و برخی اختلافات مرزی با دیگر کشورها است. از سوی دیگر ایالات‌متحده با اینکه جزو کشورهای منطقه محسوب نمی‌شود و از نظر حقوقی نیز ادعایی در این دریا ندارد، لکن به بهانه حمایت از اصل آزادی دریانوردی دریاها و همچنین در حمایت از موضع فیلیپین به‌عنوان یک طرف درگیر در این مناقشه حضور دارد.

چین تقریبا بر کل دریای چین جنوبی ادعای حاکمیت دارد که بر اساس اصل ادعای تاریخی مطرح می‌شود. این ادعا موسوم به خطوط 9 گانه – Nine dash line- است. این نقشه تقریباً شامل کل مساحت این دریا است که به‌طور تاریخی در اختیار چین بوده است و در برخی موارد فاصله‌ای بالغ‌بر 1200 مایل از سواحل این کشور را دربرمی‌گیرد. در مقابل کشورهای هم‌جوار هرکدام ادعایی در این دریا دارند که نه‌تنها با ادعای چین بلکه با یکدیگر نیز در تعارض است. برای مثال ویتنام و تایوان بر دریای چین جنوبی و جزایر پارسل و اسپارتلی ادعای مالکیت دارند، کشور برونئی بر قسمت جنوبی جزایر اسپارتلی ادعا دارد و در شرق این پهنه آبی نیز فیلیپین مدعی است.

نویسنده معتقد است روی کار آمدن بایدن و تغییر در سیاست‌های آمریکا در راستای کنترل چین موجب افزایش انگیزه متحدین آمریکا در مقابله با سلطه‌طلبی چین در دریای چین جنوبی شده است. همچنین با توجه به چالش‌های اقتصادی موجود بین آمریکا و چین به نظر می‌رسد روابط آمریکا و چین تعیین‌کننده‌ترین مؤلفه در آینده منازعات دریای چین جنوبی می‌باشد.

جدیدترین ها

جنگ روسیه – اوکراین و نتایج آن بر جنگ...

مقدمه بیش از یک سال است که از جنگ روسیه و اوکراین میگذرد ، عواقب...

 ایدئولوژی تضاد ایالات‌متحده در عرصه نظام بین‌الملل

در عرصه سیاست خارجی، تحلیل سیستمی زیر را از سیاست خارجی کشورها ارائه می‏دهم و...

احیای داعش و بحران‌سازی، تلاش مشترک آمریکا و رژیم...

امیر نظامی مقدم؛ دبیر اندیشکده راهبردی مقاومت دانشگاه امام صادق علیه السلام چکیده مجموعه ملاحظات استراتژیکی...

ایران و قفقاز؛ خاک_شیشه_استخوان

پدیدار شناسی سیاست خارجی ایران در منطقه قفقاز از نگاه نظریه رئالیسم تحولاتی که در...

بررسی جایگاه هویت ملی در راهبرد دفاع ‎همه ‎جانبه...

1. امنيت هستي‌شناختي نظريه امنيت هستي‌شناختي در روابط بين‌الملل برگرفته از نظريه وجود انساني آنتوني...

اتحاد در قاره سیاه

بررسی فرصت‌های همکاری جمهوری اسلامی و فدراسیون روسیه در قاره آفریقا ایران و آفریقا داستانی...

نگاشت های محبوب

نظرات

پاسخ دهید

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید

1 × سه =