اکنون در سال 1400، گمان داریم زندگی گذشتگان بیشک سخت تر از ما بوده است و اصلا گاهی اگر متأملانه با خود فکر کنیم شاید به این نتیجه برسیم که زندگی در گذشته غیرممکن بودهاست. گمان کنید که شما در سال 1300 زندگی میکنید، یعنی در اوج بحرانهای داخلی پهلوی و قاجار، بحرانهای استقلال طلبیهای محلی و در میانه قحطیهای بزرگ که نصیب ما از جنگهای جهانی بوده است. در این تصور اما یک مفروض را باید نادیده گرفت و آن شناخت نسبت به آینده است، یعنی درک کنونی ما از سال 1400. آیا دوباره گمان میکنید زندگی به سبب عدم پیشرفت و نبود برق و گاز و اینترنت دشوار است؟ زندگی به خاطر نبود تفریحات و خوراکیهای امروزی دشوار است؟ با لحاظ آن جهالت خودخواسته، هرگز این چنین گمان نخواهید کرد. همانطور که اکنون خود را به خاطر دستاوردهای آیندگان شماتت نمیکنید.
آنچه تا پیش از این بیان داشتیم، تلاشی بود برای آنکه به درستی فهم شود که چگونه نگریستن میتواند مهم و اساسی باشد. این سخن من در فهم بحرانهایی که ما هر روزه متصوریم نیز بسیار مهم است. شاید اگر بخواهم تعبیری معادل بحران مراد خودم در این نوشته از علوم اجتماعی انتخاب کنم، نزدیکترین واژه و مفهوم مسئله اجتماعی باشد. در ادامه تلاش دارم تا آسیب تفکر بحران را تبیین نمایم.
1. تفکر بحران
تفکر بحران شیوهای است که در آن خروجی تفکر فهم یک بحران است. یعنی متفکر پیرامون یک موضوع با خود تأمل میکند و نهایتا برداشتی را خواهد داشت که آن موضوع به مثابه یک بحران فرض میشود. شاید نزدیکترین واژهای که در علوم اجتماعی برای چنین برداشتی بخواهم یادآور شوم، مسئله انگاری پدیدههای اجتماعی است. البته با این فرض که در تعریف مسئله اجتماعی بیان میشود چنین مسئلهای ریشه انسانی دارد و قابل حل خواهد بود، لیکن در خصوص بحران ناشی از تفکر بحران، همیشه چنین برداشتی وجود ندارد. در ضمن تفکر بحران با تفکر حل بحران(Crisis thinking) نبایستی یکی گرفته شود، هرچند شاید در ترجمه به خطا بیافتیم، چراکه این دو مفهوم درست در مقابل یکدیگر قرار دارند.
2. تفکر بحرانی پیرامون آزادی بیان
شاید اگر سراغ مردم در اطراف خود بروید و مشخصا سوال «آیا در ایران آزادی بیان دارید؟» بپرسید. پاسخ اغلب منفی را بشنوید. امروز پاسخ منفی به چنین سوالی یکی از باورهای فرهنگ سیاسی ایرانی بدل شدهاست. در پاسخ به چنین سوالی، برخی علت پاسخ منفیشان نوع نظام سیاسی حاکم در جمهوری اسلامی است، برخی به عدم پوشش برخی اخبار در داخل کشور میپردازند و برخی نیز علت را مسئولین میدانند که در تلاشند تا برای خود مصونیت ایجاد نمایند. این در حالی است که با چنین پاسخهایی شما میتواند سراغ هر کشور دیگری بروید و آزادی بیان را از آنان بگیرید! یعنی شما میتوانید با چنین خوانشی همه را در ضدیت با آزادی بیان بدانید.
افرادی که پاسخشان منفی است، هرگز به استدلال شما در خصوص آزادی بیان قانع نمیشوند یا اغلب به سختی قانع خواهند شد. چراکه شما را افرادی میدانند که در قامت توجیه برآمدهاید تا یک واقعیت را کتمان نمایید. در واقع ویژگی که ما از چنین استدلالهایی توسط کسانی که در این خصوص پاسخ منفی دارند و کسانی که تفکر بحرانی را دارند، این است که ماهیت بحثشان ذهنی است و شاید هرگز نتوان برای ادعایشان صورت عینی متصور شوند.به هرحال تصمیم جامعه ناشی از فهمی که دارد به شکلگیری ارزش اجتماعی میانجامد.(محسنی،1374: 251)
3. صورت ذهنی، مؤلفه اساسی تفکر بحرانی
همانطور که در مثال پیشین نیز یادآور شدیم، ذهنی بودن بحران، خود یک چالش اساسی است. چراکه نزاع پیرامون ذهنیت بسیار دشوار تر از نزاع پیرامون عینیت است. به همین دلیل مقابله با چنین تفکری بسیار دشوار است. این مؤلفه تجلیاش در رفتار است. زمانی که فرد(در خصوص مثال پیشین) سعی میکند تا برای داشتن آزادی بیان کشور را ترک کند یا به مقابله با بخشی از سیستم حکمرانی کشور برآید. بنابراین نتیجه تفکر بحرانی در صورت عینیت یافتن بسیار خشن و دشوار خواهد بود.(لوزیک،1398: 25-28)

4. آثار تفکر بحرانی و تفاوتش با مواجه با بحران
تفکر بحرانی با خود نوعی خمودی و یا انفعال را به همراه دارد. گویی دیگر چارهای برای مواجه با موضوعات بحران فرض شده، وجود ندارد. این در حالی است که گاهی مدیریت بحران ثمرات فراوانی از جمله مصونیت و بازدارندگی برایمان به همراه خواهد داشت. همچنین تفکر بحرانی باعث کژفهمی میشود، یعنی شما به درستی ابعاد موضوع را نخواهید فهمید و همین امر موجب تصمیمات اشتباه شما میشود. حتی شاید بتوان گفت این تفکرات و این دست کژفهمیها خود عاملی برای پویای باشد.( Beersma& Van Kleef,2011 :643) با این وجود در مدیریت بحران، شما ضمن اشراف به بحران و وقوع آن سعی میکنید بهترین تصمیم را اتخاذ نمایید. نهایتا تداوم تفکر بحرانی افسردگی، یأس و آسیبهای دیگری را پی خواهد داشت و گاهی ما را ناچار به استفاده از روشهای نامعقول، کمک از متخاصمین و عدم استقلال میکند.(کوهن،1380: 120-124) شاید وضعیت امروز افغانستان و تصاویری از تلاش جمعی برای فرار از کشور، مقاومت نکردن، حصر پاسخهایشان به کمک کشورهای غربی و انفعال عمومی مردم افغانستان ناشی از همین تفکر بحرانی باشد.
5. تلاش برای ایجاد تفکر بحرانی
جنگ نرم و هوشمند استراتژی نوین دولتهای سراسر جهان است. رویهای که در مطلوبترین حالتش فریب و قاپیدن اراده و تصمیم است. یعنی بسیاری از استراتژیستهای جنگ نوین در تلاش برای نفوذ در اذهان و در اختیار گرفتن آنان دارند. تلاشی که با تعبیری چون جنگ شناختی، عملیات روانی، بازاریابی نفوذ و تعابیری دیگر از آن یاد میشود.(نای،1398 :15)
در این نگاه متخاصمین به جای حمله و تحمیل همراه با قهر دستوری، سعی میکنند به نظام فکری هدف یا اهداف خود دستیابند و آن را به گونهای شکل دهند که برای همیشه منفعل باشند و همیشه راه را در پیروی از خودشان بدانند. مشابه اقدامی که سینمای هالیوود در تلاش است تا انجام دهد. ارتش آمریکا، یک ارتش مجهز و شکست ناپذیر است که نهایتا پس از هر اقدام جنگطلبانهای از سوی دشمنانش به پیروزی میرسد. نهایت چنین تلاشهایی شکلگیری تفکر یک مسئول عالیرتبه در یک کشور با چنین نگاهی است. چنان که در سالهای گذشته در بحبوحه خطر جنگ آمریکا و ایران، یک مسئول ایرانی عنوان میدارد که ما در ایران باید سراغ آبگوشت بزباشمان برویم! یا وزیری که بخش اعظمی از چهره بینالمللی ایران را میسازد، عنوان کند آمریکا قادر است با یک بمب همه سیستمهای ما را از کار بیاندازد! این در حالی است که حضور 20 ساله آمریکا در افغانستان خطر طالبان را کم نکرد، بلکه موجب رشد و ارتقاء عملیاتی و تئوری طالبان شد.
6. جامعه امروز ایران و تفکر بحرانی
برای فهم جامعه ایرانی که اسیر اینترنتبارگی شده، کافی است شبکههای مجازیمان را چک کنیم. شایعات فراوان، برشمردن بحرانهای مختلف در همه سطوح، بن بست انگاری، کنشهای رسانهای غیرمنطقی و احساسی و سرانجام بیتوجهی به لزوم شکلگیری کنش جمعی درست. همه اینها تنها بخشی از شبکههای مجازی ما را تشکیل میدهد. گاهی اسیر شدن در چنین فضایی ما را از فرهنگ تعاون، تعقل، مصرف، تعامل، استقلال و وحدت برآمده از تمدن اسلامی-ایرانی باز میدارد. تداوم چنین تفکری است که فرهنگ خودباختگی در مقابل غرب را نشان میدهد.
مورد اخیر این فرهنگ را شاید به خوبی در قضیه واکسن بتوانیم ببینیم. واکسنهای آمریکایی گویی شربت حیات است و واکسنهای داخلی همچون آب مقطر! این خوانش اوج خود تحقیری است که ما میتوانستیم روزگاری متصور باشیم. این در حالی است که زادگاه ویروس کرونا که در انسانی بودن یا نبودنش سوالات بسیاری است، مهد همین واکسنها مطلوب ماست. گویا ما از حافظه خود پا کردهایم که روزگاری به ما خون آلوده داده بودند، روزگاری که هنوز هم ادامه دارد بیماران پروانهای ما به خاطر تحریم دارویی باید جان بدهند، تجهیزات آزمایشگاهی ما باید تحریم شود و پولهایی که میتوانستیم تجهیزات پزشکی تهیه کنیم را بلوکه کرده و از دادن وام برای سرکوب این ویروس، امتناع ورزند.
شاید الان فهم درستی را میتوان از شعر سهراب سپهری داشت که:
«چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید»

7. سرانجام، لزوم جلوگیری از تفکر بحرانی
تفکری که بحران زاست، باید ناپدید شود. تفکر خمودی و انفعال باید کنار برود. اگر شعار «ما میتوانیم» میخواهیم محقق کنیم باید تفکر ما نمیتوانیم را کنار بگذاریم. اینکه امروز چنین تفکری نمود یافته و اساس و ریشهاش نیز در پرورش یافتگان مکتب خودباختگی است، ناشی از تلاشهای همسوی مدیران و مسئولان با چنین نگرشی و انفعال در مقابل آن است. مردم بیگناهترین افراد هر نظام اجتماعیاند. مردم تنها کنشگرانی با وزنهای اثرگذاری پایینیاند که باید وزن سنگین انتخابهای غیرمسئولانه را به دوش بکشند.(لوزیک،1398:120-125) شاید بد نباشد این ایده مرتن را که در تمام طول این نگاشت مدنظر قرار داده بودم را با یکدیگر مرور کنیم، مرتن میگوید که:« اینکه کسی [جایگاه] خود را درون گروهی بداند که بدان تعلق ندارد، اساس خودبیگانگی(Alienation) است».( Merton,1968: 323) واضح است که خودباختگی حاصل خودبیگانگی است. یعنی فرد مایل است که جایگاه خود را در غیرآنچه هست تصویر نماید.
تلاش برای اصلاح فرهنگ عامه مردم، به کارگیری هوشمند رسانه، قانونگذاری عاقلانه در خصوص فضاهای ارتباطی، تربیت صحیح سیاسی مدیران کنونی و آینده، ترسیم فضای ادارکی کنشهای متخاصمین و مهمتر از همه ایجاد همبستگی و بسیج عمومی میتواند ما ار از ورطهای که تفکر بحرانی در صدد ایجاد کردنش است، نجات دهد. بیشک سرنوشت ما جز با خواست خودمان تغییری نخواهد یافت.
8. پیشنهاداتی برای خلاصی از چالشهای چنین تفکری
به نظر شکل دادن به روایتی که اساسا ماجرا را به وضوح برایمان مشخص نماید و ترویج آن میتواند درمانی باشد برای وادادگیهای احتمالی.(Chang,2004: 49-50) از همین رو پیشنهاد میگردد بخشهای متولی امر تولید محتوا از جمله آموزش و پرورش، صدا و سیما و مهمتر از همه خانواده باید برای ایجاد نگرشهای درست فرزاندانشان منابعی برای شناخت درست را به آنها منتقل نمایند.
فرآیند اجتماعی شدن و شکلگیری هویت نیازمند تأمل(Reflect) است، یعنی افراد جامعه برای آنکه هویتشان، هویتی اصیل و هم راستا با جامعه و مدنیت باشد بایستی درست اندیشدن را بیاموزند. از همین رو باید چنین ابزاری در اختیار افراد جامعه قرار داده شود. همچنین بررسی اندیشیدن خود(check my thinking) میتواند از شکلگیری خطاهای آن جلوگیری نماید.
1. کوهن، آلوین استانفورد.(1380). تئوری های انقلاب، ترجمه علیرضا طیب، نشر قومس.
2. محسنی، منوچهر.(1374). بررسی آگاهیها، نگرشها و رفتارهای اجتماعی فرهنگی در ایران، معاونت پژوهشی و آموزشی وزارت ارشاد اسلامی.
3. لوزیک،دنیلین. ترجمه دکتر سعید معیدفر.(1398). کتاب نگرشی نو در تحلیل مسائل اجتماعی، چاپ هشتم ، مؤسسه انتشارات امیرکبیر: چاپ ایمان.
4.اس.نای،جوزف.(1398). آینده قدرت. ترجمه احمد عزیزی، تهران: نشرنی.
5. Beersma, B., & Van Kleef, G. A. (2011). How the grapevine keeps you in line: Gossip increases contributions to the group. Social Psychological and Personality Science.
6. Edward C. Chang, Thomas J. D’Zurilla, Lawrence J. Sanna.(2004). Social Problem Solving: Theory, Research, and Training. American Psychological Association.
7. Robert K. Merton .(1968). Social Theory and Social Structure. The Free Press / Collier MacMillan.