در نظام دو حزبی ریاست جمهوری ایالات متحده، مقامات منتخب عمدتا بدلیل اصول و قوانین موجود در نظام “نخست نفری”(نظامی که در آن نامزد حائز رای بیشتر برنده مطلق انتخابات است)، تمایل دارند که وابسته به حزب دموکرات یا جمهوری خواه باشند. شانس برنده شدن کاندیدهای مستقل یا وابسته به احزاب دیگر که در سمت های اصلی دولتی فعال می باشند بسیار کم است. در عین حال، جنبش های مربوط به حزب دموکرات یا جمهوری خواه، مانند جنبش تی پارتی یا انجمن آزادی، می توانند حزب را از درون تحت تأثیر قرار داده و آن را به سمت جناح چپ یا راست بکشانند. به دلیل کاهش رقابت انتخاباتی، بی توجهی به دیدگاه های جایگزین، کمرنگ شدن بحث های سیاسی و افزایش بی علاقگی عمومی، انتقاداتی به نظام دو حزبی وارد شده است. اما به دلیل تشویق کردن هر دو حزب برای ماندن در مرکز و درخواست گسترده ترین حوزه انتخاباتی، این نظام مورد تحسین قرار گرفته است – روندی که گویا ثبات سیاسی و رشد اقتصادی بیشتری در پی دارد.
نقش مجمع گزینندگان (الکترال کالج) در انتخابات ریاست جمهوری صرفاً انتخاب رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور بر اساس اکثریت قاطع آرا، حداقل ۲۷۰ از ۵۳۸ رای است. هر ایالت دارای تعداد مشخصی از اعضای گزینش گر (الکتور) است كه به طور قانونی ملزم یا متعهدند كه به نفع کاندید ریاست جمهوری رای دهند كه برنده رای مردمی یا دارای حداکثرتعداد آرا در کشوراست. گزینش گران پس از انتخابات ریاست جمهوری ماه دسامبر، در مرکز ایالت مربوط به خودشان، رای خود را به صندوق می اندازند. در ماه ژانویه، قبل ازآغاز کار رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور، کنگره نتایج آراء را شمارش و فهرست بندی می کند.
در هر ایالتی اطلاعات مشخصی در مورد تعداد آراء الکترال وجود دارد. این تعداد بر اساس جمعیت هرایالت که توسط سرشماری ملی تعیین شده است می باشد که معادل کل اعضای ایالت در سنا و مجلس نمایندگان است.
وقتی بحث بر سر دموکراسی آمریکایی است، تأثیر مجمع برگزینندگان، دارای موافقان و مخالفانی است. از جنبه مثبت آن و با فرض اینكه گزینش گران به تعهدات قانونی و وظایف خود عمل می كنند، مجمع ظاهراً با اختیار دادن به ایالتهای کوچکتر، فدرالیسم را تقویت می كند تا بر نتیجه انتخابات تأثیر بگذارد، و با تشویق نامزدها و احزابشان برای جذب رای دهندگان روستایی و ایجاد ائتلاف های ملی، آنها را تعدیل می كند، و ازاحتمال اینکه کشوری مجبور به بازشماری آراء مردمی شوند می کاهد. از جنبه منفی آن، مجمع بر ایالات به اصطلاح خاکستری و ایالت هایی با جمعیت کمتر، تاثیر نامتناسبی دارد و اصل “یک نفر، یک رأی” را در دموکراسی های مستقیم نقض می کند. در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۰ و ۲۰۱۶، نامزد جمهوریخواه با اینکه در انتخابات مردمی شکست خورده بود، با کسب رای الکترال رئیس جمهور شد.
با این حال، نتیجه انتخابات ریاست جمهوری می تواند نقش قابل توجهی در تغییر سیاست خارجی ایالات متحده، به ویژه در مورد ایران ایفا کند. در مورد ایران، دو نامزد انتخاباتی دارای دو دیدگاه رقابتی هستند. از یک طرف، آقای ترامپ توافق برجام را تضعیف کرده تا برسر یک توافق به اصطلاح بهتر مجددا مذاکره کند یا به دنبال تغییر رژیم باشد. از سوی دیگر، آقای بایدن ابراز کرده است که تمایل دارد به منظورارتقاء منع گسترش سلاح های هسته ای و ثبات منطقه ای ، مجدداً به برجام ملحق شود. گفته می شود، اگر آقای بایدن به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود، باید برستیزگرا ها و تندروهای واشنگتن و همچنین منافع داخلی و شرکای منطقه ای مخالف توافق هسته ای و تنش زدایی های نهفته بین ایالات متحده و ایران غلبه کند.
فارغ از اینکه چه کسی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیروز می شود، احتمالا روند عادی سازی روابط بین اسرائیل و کشورهای عربی امارات و بحرین ادامه خواهد یافت، چرا که این کشورها با فشار و حمایت آمریکا، در حال تکمیل این روابط هستند. صرف نظر از اینکه آیا زمان بندی روند عادی سازی با انتخابات تداخل دارد، احتمالا یک رئیس جمهور دموکرات یا جمهوری خواه روندی را که شاید منافع امنیتی و اقتصادی و همبستگی چندین شریک آمریکایی را رسمی و تقویت می کند، ادامه دهد، حتی اگر این روند با هزینه عینی و واقعی سایر کشورها و بازیگران شبه دولت در منطقه پیش رود.
روند عادی سازی روابط بین اسرائیل و کشورهای عربی امارات و بحرین ممکن است تا حدی ناشی از تصورات و دیدگاه های فزاینده ای باشد مبنی براینکه اگرآقای بایدن در انتخابات پیروزشود، روابط ایالات متحده از منطقه ی تحت حمایت وی خارج می شود. گرچه این استدلال تا حدی معتبر است، اما اظهارات آقای بایدن در زمان فعالیتهای انتخاباتی ایشان و سابقه اعضای کابینه اش بیانگراین است که منافع امنیتی اسرائیل و متحدان و شرکای عرب، همچنان به عنوان یک اولویت سیاست خارجی برای دولت او باقی خواهد ماند.اگر آقای بایدن می توانست مجدداً به برجام بپیوندد، هدف احتمالاً بازخوانی یا تراز مجدد سیاست خارجی ایالات متحده از طریق درگیر کردن ایران به طور سازنده و ارتقا ثبات منطقه ای ضمن محافظت از منافع امنیتی متحدان و شرکا خواهد بود.