مسئله «قدرت» از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است که در برخی موارد، اندیشمندان علوم سیاسی به هنگام تعریف این رشته، از قدرت به عنوان پایه تعریف خود استفاده نمودهاند. در حقیقت این گروه از متفکران موضوع اصلی علم سیاست را قدرت متصور شدهاند. برای مثال نولی با نگاهی نهادگرایانه، سیاست را چنین تعریف مینماید:
همه آن فعالیتهایی که مستقیم یا غیرمستقیم با کسب قدرت دولت، تحکیم قدرت دولت و استفاده از قدرت دولت همراه است.[1]
اما آنچه برای نگارنده موضوعیت دارد، تأثیری است که نوع برداشت از مفهوم قدرت بر ماهیت علم سیاست خواهد داشت. برای درک این مسئله نخست به دیدگاههای رایج در خصوص قدرت پرداخته و سپس به مقایسه آن با معارف اسلامی میپردازیم.
در موسعترین تعریف، «قدرت به معنای توانایی تأثیر بر رفتار دیگران به شیوه ای خارج از انتخاب آنها است»[2]. همان طور که از این تعریف و سایر تعاریف رقیب[3] میتوان متوجه شد، آن است که مفهوم قدرت با نگاهی پوزیتویستی به صورت کمّی و ملموس تفسیر و بیان میشود. از طرفی در منظر مکاتب غربی مقوله قدرت، ذاتی فسادزا دارد. فلذا تا حد ممکن باید از تمرکز و تجمیع قدرت در یک نهاد و فرد اجتناب کرد. مبتنی بر همین دیدگاه، نظریههای تفکیک قوا شکل گرفتهاند و سعیشان بر آن بوده است که با توزیع قدرت به طور برابر از تمرکز قوا جلوگیری نمایند. نکته حائز اهمیت دیگر در خصوص قدرت آن است که بدانیم صاحب حقیقی قدرت کیست. طی تحولات نگرشی پس از رنسانس و مبتنی بر نظریه «قراداد اجتماعی»، در وضع طبیعی قدرت به طور متکثر در اختیار تک تک افراد است. طی فرایند فرضی انعقاد قراداد اجتماعی مردم از بخشی از قدرت و اختیارات خود صرف نظر کرده و آن را به اراده همگانی واگذار مینمایند تا در کنار یکدیگر و تحت سیطره نظام مشخصی از روابط اجتماعی زندگی کنند و در یک مسیر مشخص به جای اجتماعات پراکنده که هنجارهای غیررسمی قوام دهنده روابط آن است، «جامعه» مشخص و متمایزی را شکل داده و در رأس این نظام اجتماعی نیز، قدرت سیاسی و مهمترین نماینده آن یعنی دولت را قرار میدهند[4]. بنابراین قدرت منشئی کاملاً زمینی دارد و هیچ نسبتی با ماوراء الطبیعه ندارد.
اما دیدگاه اسلامی نسبت به قدرت، چنین است که قدرت از منبعی معنوی( ذات خداوند باری تعالی) سرچشمه میگیرد و از آنجا که ذات الهی جز خیر را از خود منتشر نمیکند، قدرت هم به عنوان یکی از مصادیق جزئی آن نمیتواند ذاتی شرّ و فسادزا داشته باشد. چنان که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:« سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ»[5] و این چنین ذات باری تعالی از هر شرّی مبرا دانسته شده است. هم چنین در آیاتی دیگر میفرماید: «فَمَا لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَلَا نَاصِرٍ»[6] و یا «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا»[7]. البته قرآن کریم، قدرت را به غیرخدا نیز اسناد میدهد ولی در نهایت همه این اوصاف کمالی را منحصر در ذات اقدس خداوند میداند. برای مثال خطاب به بنیاسرائیل میفرماید:« خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ»[8] . باید مد نظر داشت که چنین نیست که قدرت چندین سرچشمه و صاحب متفاوت داشته باشد و خداوند یکی از آنها و یا بهترین آنهاست بلکه معنایش با توجه به حصر موجود در آیه«أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا» آن است که تنها صاحب قدرت حقیقی و بالذات، خداوند است و پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) و سایرین مظهر قدرت خداوند هستند.
البته مظهر حق بودن هیچ گاه به معنای حلول و اتحاد نیست؛ زیرا محال است که خداوند در چیزی حلول کند و یا با چیزی اتحاد یابد بلکه مقصود آن است که همه موجودات جهان تمام هستی خود را از او دریافت نمودهاند و در حدوث و بقاء محتاج خدایند.[9]
با توجه به آنچه بیان شد، میتوان چنین نتیجه گرفت که سیاست در مقام یک رشته علمی وظیفهای ندارد جز آنکه اسباب و استلزامات تجلی یک صفت الهی را در جامعه فراهم سازد. بنابراین به هنگام نهادسازی با عینک بدبینی به تمرکز قوا نگاه نمیکند. هم چنین علم سیاست دیگر به دانش مبارزه برای کسب قدرت و حفظ و نمایش آن تعبیر نمیشود تا در کارزارهای انتخاباتی افراد هر روش اخلاقی و غیر اخلاقی را برای رسیدن به پیروزی مشروع و صحیح بدانند. در چنین وضعیتی دیگر انتخابات عرصه نزاع نخواهد بود بلکه میدان تجلی از خود گذشتگی و سایر ارزشهای اخلاقی خواهد شد.
آیت الله جوادی آملی. (1379). ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت. تدوین حجت الاسلام مهدی محرابی، قم: نشر اسراء، چاپ نوزدهم، پاییز 1397
ربیع زاده, علی. (1395). حقوق عمومی؛ دانش نظام ساز: چالشها و راهکارهای نظری تحول در حقوق عمومی. تهران: مرکز تحقیقات بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع).
عالم, عبدالرحمان. (1373). بنیادهای علم سیاست. تهران: نشر نی، چاپ بیست و چهارم، 1391
هیوود, ا. (1389). کلیدواژهها در سیاست و حقوق عمومی. تهران: امیرکبیر، چاپ دوم، 1392
هیوود, ا. (بدون تاريخ). سیاست. تهران: نشر نی.
[1] عالم, ع. (1373). بنیادهای علم سیاست. تهران: نشر نی، ص 28
[2] هیوود, ا. (1389). کلیدواژهها در سیاست و حقوق عمومی. ترجمه اردشیر امیرارجمند تهران: امیرکبیر، ص 52
[3] ر.ک به هیوود، اندرو. سیاست. تهران: نشر نی
[4] ربیع زاده, علی. (1395). حقوق عمومی؛ دانش نظام ساز: چالشها و راهکارهای نظری تحول در حقوق عمومی. تهران: مرکز تحقیقات بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع)، ص193
[5] قرآن کریم، الصافات، 180
[6] قرآن کریم، الطارق، 10
[7] قرآن کریم، البقره، 165
[8] قران کریم، البقره، 93
[9] آیت الله جوادی آملی. (1379). ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت. (م. حجت الاسلام محرابی, تدوين) قم: نشر اسراء.